طرح تنفس 10 سالهٔ جنگل از جمله طرحهایی است که موافقان و مخالفان زیادی دارد. گروهی آن را راه حلی برای ترمیم بهرهبرداریهای چند دههٔ اخیر در جنگلهای هیرکانی میدانند و عدهای دیگر معتقدند این تصمیم کمکی به حفظ جنگلهای شمال نمیکند زیرا 10 سال در عمر جنگل، زمانی کوتاه است و گذشته از این عوامل تخریب جنگل را نه فقط در بهرهبرداری بلکه در روشهای مدیریت جنگل باید جستوجو کرد.
بخش «گفتوگوی آزاد» در وبگاه اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان مازندران ـ نوشهر، در نخستین گام پس از راهاندازی خود، پذیرای آرای استادان و کارشناسان جنگل دربارهٔ طرح تنفس جنگل است.
علاقهمندان میتوانند نظر خود را از چند سطر تا چند صفحه، در پایین همین قسمت وارد و ارسال کنند تا در معرض دید و قضاوت دیگران قرار گیرد.
هیچ محدودیتی در بیان مطالب این بخش وجود ندارد مگر رعایت «علم» و «ادب».
دکتر هادی کیا دلیری، دکترای جنگل و عضو هیات علمی دانشگاه در گفتوگو با «اعتماد»: طرح تنفس، رها کردن جنگل نیست، تعطیل کردن زراعت چوب است
وضعیت جنگل های ایران چگونه است و چرا راه نجات را طرح تنفس می دانید؟
بر اساس تمام آمارهای رسمی و غیررسمی و گزارش ها و عکس های هوایی و ماهواره ای، حال جنگل های ایران اصلاخوب نیست و درآستانه یک بحران جدی قرار دارند. متاسفانه مشکل ما این است که بسیاری از دوستان سازمان جنگل ها اساسا نمی پذیرند که وضعیت جنگل های کشور بحرانی و در حال از دست رفتن است. دریافت این وضع، شاید نیاز به نگاه فنی خاصی هم نداشته نباشد. بحران جنگل های ایران کاملامشهود است. حتی به لحاظ بصری هم اگر به جنگل های ایران نگاه کنیم مرگ و میر دسته جمعی، طغیان آفات و بیماری ها، از بین رفتن تنوع زیستی، ویلاسازی، دام بیش از حد ظرفیت را دارید می بینید و در چنین شرایطی چگونه نتیجه می گیرند که حال و روز جنگل ها خوب است؟ اما در این میان بهره برداری هم در کنار عوامل تخریب دیگر، دارد تخریب می کند. برخی می گویند مشکل فقط بهره برداری چوب نیست. اما ما می گوییم این دلیل نمی شود که چون عوامل تخریب دیگری داریم پس به عامل تخریبی «بهره برداری» اجازه فعالیت بدهیم و آن را این گونه توجیه کنیم. دوستان سازمان جنگل ها که می گویند وضعیت جنگل ها به این بدی هم نیست، این آمارهای واقعی کاهش سطح و حجم جنگل، پیشروی آفات و بیماری ها، وضعیت تنوع زیستی، برداشت معادن، دام بیش از حد ظرفیت، ویلاسازی ها و... را چگونه توجیه می کنند؟ بله، ما مشکلات دیگری هم داریم و اعتقادمان هم این نیست که صرفا با حذف بهره برداری، تمام مشکلات جنگل های ما حل خواهد شد. دولت هم باید توجه جدی به جنگل های کشور داشته باشد و حتی باید بیاید هزینه کند. این دغدغه باید در دولت و نماینده های مجلس به وجود بیاید حالاکه در سراسر جهان تنها ما این ثروت عظیم را داریم باید برای حفظ و نگهداری از آن هزینه هم بکنیم.
دلیل این وضع بحرانی چیست؟
از نظر ما علت، مدیریتی است که نگاهش به جنگل، صرفا برداشت چوب است.
در حالی که جنگل کارکردهای مهم و حیاتی بسیاری دارد. باید قبول کنیم که جنگل، مزرعه چوب ما نیست. همچنان که تمام جهان به این مرحله رسیده است اما ما همچنان با همان برداشت های سنتی نیم قرن پیش می خواهیم از جنگل بهره برداری تجاری و شخصی بکنیم و نتیجه همین شده که می بینید! دیدگاه مسوولان و دولت نباید این باشد که اگر برای جنگل هزینه می کنند در همان حال از آن درآمد نیز کسب کنند. این اشتباه است. جنگل ها حکم مدرسه را دارند. شما در مدرسه پول خرج می کنید، آیا انتظار درآمد آنی از آنها را دارید؟ اما می دانید که هزینه کردن در این بخش برای تضمین سلامت نسل آینده موثر است و سود آن را در درازمدت خواهید برد. دولت باید به این نگاه برسد که هزینه کردن در جنگل های ایران، سرمایه گذاری است.
حالاچرا راه حل این بحران ها، دادن استراحت دوره ای است؟
اگر بپذیریم که ما با این مدیریت، این اکوسیستم را بیمار و دچار هزار و یک مشکل کرده ایم: پس باید قبول کنیم که یک بیمار نیاز به استراحت دارد. من هم قبول دارم که این بیمار هزارتا بیماری دیگر هم دارد و مساله فقط بهره برداری ها نیست، اما کسی که هزارتا بیماری دیگر هم دارد آیا می توانیم با این توجیه، خون هم از او بگیریم و بگوییم حالاکه حالش اینگونه است پس خون هم بگیریم؟ بعد حالش وخیم تر می شود. پس باید به این بیمار اورژانسی استراحت داد و بعد درباره دیگر روش های درمان تحقیق و گفت وگو و رایزنی کرد.
اما مدیران سازمان جنگل ها می گویند که طرح تنفس جنگل ها یک حرف های سطحی و نپخته ای است که درباره آن نه شفاف سازی صورت گرفته و نه طرحی تهیه و تدوین شده. یک حرفی زده اند و رفته اند.
مشکلات ما در اصل برمی گردد به همین ضعف مدیریت در سازمان جنگل ها و منابع طبیعی و آبخیزداری کشور. طرح تنفس را باید خود سازمان جنگل ها و کارشناسان جنگل تهیه کنند. پس کی باید در چنین مواقع بحرانی برای جنگل ها طرح بدهد؟ سازمان می گوید که «طرحی داده نشده و یک حرف سطحی است»، وظیفه کی بوده که تهیه نکرده است! پس کارشناسان شما چه می کنند؟
اما آنها که از اساس طرح استراحت را قبول ندارند و می گویند این کار، رها کردن جنگل به حال خود و دادن آن به دست قاچاقچیان است.
تنفس، رهاسازی نیست: تیمار و محافظت بیشتر است. الان کاری که در زاگرس کرده اند و به نام حفاظت، جنگل ها را رها کرده اند که تنفس نیست. هر کسی می رود و بهره برداری می کند. این کار در اصل، بهره برداری مضاعف است. ویرانه ای شده برای خودش. پس ما موافقان تنفس هم مانند مخالفان می گوییم باید مدیریت صورت بگیرد. اما محل اختلاف کجاست؟ این است که ما می گوییم طرح های جنگلداری نباید به تجارت چوب گره بخورد. الان شما طرح های جنگلداری را فقط در جاهایی اجرا می کنید که چوب دارند و جایی که چوب ندارد یک میلی متر طرح اجرا نشده، این چگونه حفاظتی است؟! پس حفاظت نیست و فقط تجارت چوب است. جنگل هایی که اکنون چوب دارند و طرح در آنها اجرا بشود به محض اینکه بیلانش منفی شود طرح ها در آنها تعطیل می شود. مگر بخشی از طرح حفاظت نیست؟ پس چرا به جای اینکه درمان شود رها می کنند و می روند. چون صرفه اقتصادی ندارد و اینها به چوب وابسته شده اند. اما ما می گوییم طرح تنفس یعنی مدیریت و حفاظت جنگل بدون برداشت از چوب جنگلی، حداقل برای چند سال تا وضعیت بحران کنونی اندکی تعدیل شود.
مخالفان طرح تنفس می گویند که نباید طرح به اعتبارات دولتی گره بخورد که در آن صورت به خاطر عدم تامین بودجه، نمی توان آن را اجرا کرد و ضررش بیشتر از سودش خواهد شد. چه پاسخی دارید؟
آنها می گویند به اعتبار دولتی گره نزنید. درست هم می گویند: اما این چگونه قابل حل است؟ ١٠٠ یا ٢٠٠ میلیارد دلار اعتبار که در برابر این عظمت و ارزش جنگل های ایران رقم بزرگی نیست. آیا این رقم آنقدر زیاد است که با این توجیه که «برای دولت صرف نمی کند» باز هم چوب هایش را بهره برداری کنیم و ببریم و بفروشیم و جنگل را خالی تر از این بکنیم؟ آیا این راه حل است؟ آیا این میزان باقیمانده برای این کشور آنقدر ارزش ندارد که ٢٠٠ میلیارد دلار برایش سرمایه گذاری کند؟ قبل از آنکه به طور کلی از بین برود؟! ما با برنامه توسعه بی قاعده ای که در ایران اجرا کردیم کارخانه هایی را در ایران احداث کردیم که به مواد اولیه اش فکر نکردیم. اول کارخانه را ایجاد کردیم بعد به فکر مواد اولیه اش افتادیم. کارخانه چوب زدیم بعد گفتیم حالاچه کنیم؟ چرخ این کارخانه باید بچرخد. کارگرهایش نباید بیکار شوند. خب پس برویم جنگل را بتراشیم. یعنی شما برای گرفتن ماهی بروید دریا را خشک کنید. این اتفاق افتاده در این جنگل ها و عده ای هم با این توجیهات، می گویند حالاادامه بدهیم. خب اگر ادامه بدهیم که دیگر چیزی به نام جنگل برای مان باقی نمی ماند! آن وقت بنشینیم بر سر و سینه بکوبیم که ای داد! چه کنیم؟ مثل دریاچه ارومیه: بعد میلیاردها دلار برایش خرج کنیم که نتیجه ای هم عایدمان نشود. بیاییم الان خرج کنیم که آنها را حفظ کنیم. دولت الان چقدر برای دریاچه ارومیه هزینه می کند؟ و تازه معلوم نیست فایده ای هم به حال دریاچه دارد یا نه؟ همان را که می خواهد بعد از از دست رفتن جنگل هزینه کند الان برای حفظ آن اختصاص بدهد. متاسفانه هنوز نگاه دولت به طبیعت جدی نشده: نگاه مجلس به طبیعت جدی نشده. توجه به مسائل اقتصادی در کوتاه مدت شاید بتواند به ما سود بدهد، اما عدم توجه به مسائل اکولوژیکی در بلندمدت فاجعه اقتصادی به بار می آورد. مثال بارزش همین دریاچه ارومیه است. ما در کوتاه مدت در اطراف دریاچه کشاورزی کردیم و به ظاهر سود بردیم، اما در بلندمدت علاوه بر فاجعه اکولوژیکی، فاجعه اقتصادی به بار آمده است. بنده الان به عنوان یک محقق می گویم، من برای خودم جنگلبانی را یک شغل نمی دانم، بلکه به عنوان یک مسوولیت اخلاقی به آن اعتقاد دارم.
مخالفان طرح تنفس معتقدند اگر در جنگل ها را برای برداشت چوب ببندیم برای تامین چوب مورد نیاز، قاچاق تشدید می شود. نظرتان چیست؟
مگر الان قاچاق چوب نداریم؟ بر اساس آمارهای رسمی الان در حدود ٦٠٠ هزار مترمکعب از جنگل، چوب برداشت می کنیم. اما میزان مصرف مان بر اساس برآوردها ٧ میلیون مترمکعب است که تا سال ٩٨ به ١٣ میلیون مترمکعب می رسد. شما با این ٦٠٠ هزار مترمکعبی که از جنگل برداشت می شود می توانید جلوی قاچاق چوب را بگیرید؟ پس بقیه این چوب از کجا تامین می شود؟ پس اینکه بگوییم اگر طرح های بهره برداری متوقف شود و طرح تنفس اجرا کنیم، به قاچاق چوب دامن زده ایم توجیه درستی نیست. الان هم قاچاق داریم، مگر نداریم؟! باید برای واردات چوب اقدام کنیم و در حال حاضر راه دیگری نداریم.
اما مخالفان تنفس می گویند که هیچ کشوری برای بازسازی یا نجات جنگل هایش، بهره برداری را متوقف نکرده بلکه روش های آن را اصلاح کرده است.
وضعیت طبیعی کشور ایران با کشورهای اروپا و جهان که جنگلدارند قابل قیاس نیست. ما تنها یک درصد خاک مان جنگل (شمال) است و کشورمان خشک و نیمه خشک و بیابانی است. در حالی که آنها اغلب جنگل های بسیار وسیع داشته یا دارند. از سوی دیگر جنگل های جهان ارزش تجاری برای تولید چوب دارند در حالی که ارزش جنگل های ایران در جهان به خاطر این است که میراث طبیعی و ژنتیکی جهان محسوب می شوند و قدمت بالایی دارند. الان اگر یک اروپایی بخواهد جنگل های چندهزار سال قبل خودش را ببیند باید بیاید به ایران و جنگل های شمال ما را نگاه کند. نوع ارزش و نوع نگاه ما متفاوت است و نباید با جنگل های جهان مقایسه شود. نباید بگوییم چون روسیه بهره برداری می کند ما نیز بهره برداری کنیم. روسیه ٧٠٠ میلیون هکتار جنگل دارد در حالی که شمال ایران ٢ میلیون هکتار جنگل دارد. ما گونه هایی داریم که هیچ کجای دنیا پیدا نمی شود و یقینا اگر آنها جنگل های ما را داشتند مانند الماس از آن محافظت می کردند. کل جنگل های ما به اندازه نشنال پارک کانادا هم نمی شود. آنها اگر این جنگل ها را همراه با این همه بحران محیط زیستی که ما به آن مبتلاشده ایم داشتند هرگز از آن بهره برداری چوب نمی کردند. ضمن اینکه در نگرش و برنامه های سازمان جنگل ها بهره برداری در ایران فقط از چوب جنگل است: چرا کاری نمی کنید که از این جنگل ها بهره برداری های غیرچوب انجام بگیرد؟ مردم بروند از دیدن جنگل لذت ببرند. جهانگرد بیاید پول بدهد برای دیدن جنگل. ذخیره آب شهرها و کاهش درجه حرارت مناطق و شهرهای همجوار نیز از کارکردهای جنگل است که می تواند با حفاظت صحیح مورد بهره برداری قرار بگیرد. چرا سازمان جنگل ها فقط بهره برداری را در برداشت و تجارت چوب می داند؟!
مخالفان طرح تنفس می گویند این طرح باعث بیکاری ٢٠ هزار نفر به طور غیرمستقیم و پنج هزار نفر به طور مستقیم می شود. پاسخ شما چیست؟
البته ما می گوییم آنها هم نباید بیکار شوند و باید راهکاری برای این مساله پیدا شود. اما آیا گذران زندگی این ٤هزار نفر (یا اندکی بیشتر) قرار است به قیمت نابودی جنگل های ما صورت بگیرد؟ یعنی به خاطر اینکه این تعداد دارند از کنار طرح های بهره برداری جنگل، نان می خورند بیاییم و یک سرمایه ملی را هدر بدهیم؟ آیا بقیه ٧٠ میلیون مردم ایران حق ندارند از این جنگل ها بهره ببرند؟ آنها سهم ندارند. جنگل فقط مال پیمانکار چوب است؟ آیا جنگل تنها مال این پنج هزار یا ٢٠ هزار نفر است؟ این چه استدلالی است که برای نابودی یک سرمایه ملی داریم؟ بعد وقتی از دست رفت باید از بودجه عمومی برای این جنگل ها خرج کنیم. مثل دریاچه ارومیه. آیا این روش علمی و منطقی و عقلانی است؟ ضمنا مجوز و موافقت اصولی بسیاری از این کارخانه ها با این استدلال داده شده که با واردات چوب کار کنند نه اینکه جنگل های هیرکانی را بتراشند. ضمنا یک پرسش مهم باقی می ماند و آن اینکه وظیفه سازمان جنگل ها چیست؟ اینکه مسوولان این سازمان به جای نگرانی برای جنگل های کشور، نگران بیکاری کارخانه داران چوب و کاغذ و تامین چوب و... هستند یعنی چه؟ وظیفه سازمان جنگل ها نه ایجاد اشتغال است نه تامین سوخت مردم: آنها وزارتخانه های خود را دارند. وظیفه سازمان جنگل ها حفظ طبیعت است. طرح تنفس جنگل های شمال، قرار نیست صنایع را تعطیل کند. صنایع میانی و پایینی وابسته به چوب هستند و اگر چوب تامین بشود کار می کنند. ما می گوییم به جای اینکه چوب را از جنگل برداری و درخت جنگل را قطع کنی بیا و با همراهی دولت، چوب را وارد کن. این اشتغال ها از بین نمی رود. الان روسیه حاضر است و به راحتی می توانیم چوب وارد کنیم. چه ایرادی دارد؟
چرا بخشی از تحصیلکرده های رشته جنگل با استراحت جنگل مخالفند؟
بسیاری از آنها دوستانی هستند که تخصص های بهره برداری و نشانه گذاری دارند. به نظر بنده اغلب کسانی که منتقدند نگران تعطیل شدن شغل خود هستند. متاسفانه بحث جنگل های ایران، شخصی شده است و برای حفظ زندگی عده ای بسیار اندک، ثروت های ملی وطبیعی یک مملکت دارد نابود می شود. ما داریم از یک مملکت صحبت می کنیم. اگر قبول داریم که اکوسیستم بیمار است باید قبول کنیم که استراحت کند نه اینکه تعطیل کنیم. در هنگام تنفس باید نه تنها حفاظت که سالم سازی هم انجام گیرد. چه کسی گفته است که تنفس به معنای رها کردن جنگل به حال خود است؟! این از اساس غلط است و وضعیت را خراب تر می کند. به نظرم دریافت درستی از «طرح تنفس» نشده و گاهی فکر می کنم بخشی از آن کاملاعمدی است، چون ما به قدر کافی توضیح داده ایم.
و سخن آخر...؟
یک نکته را در انتهای بحث بگویم که سازمان جنگل ها باید تکلیف خودش را با این طرح مشخص کند و در این باره صراحت داشته باشد. اگر رییس سازمان جنگل ها واقعا به طرح تنفس و حفاظت صرف بدون بهره برداری چوب از جنگل اعتقاد دارد چرا کسی را به عنوان معاون بخش جنگل انتخاب کرده که به بهره برداری اعتقاد دارد؟ ما دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ برای من واقعا سوال است و فکر می کنم اگر این پارادوکس حل نشود نمی توان برای نجات جنگل ها به این سازمان امید بست. چگونه می توان با تبر برای صنوبر اشک ریخت؟!
روزنامه اعتماد، شماره 3368 به تاریخ 23/7/94، صفحه 8 (جامعه)
نقدی بر طرح تنفس جنگلهای شمال ایران
مردمسالاری
دکتر سید مهدی حشمت الواعظین و دکتر تقی شامخی*
سیاستها و برنامهها، میتوانند پیامدهای متعدد خواسته یا ناخواستهای در حوزههای متفاوت (اکولوژیک، اجتماعی، اقتصادی و فنی) و نیز افقهای زمانی مختلف (کوتاه مدت و بلند مدت) بر جای بگذارند. با این حال، برنامهها و سیاستها ممکن است حتی اثرات معکوس (Perverseeffect) داشته باشند و به این ترتیب، نه تنها به هدف نرسند، بلکه ضمن هدررفت منابع مالی و غیر مالی، وضعیت را از آنچه هست بدتر نمایند؛ مسلماً اثرات اجرای برنامههای بلند مدت مرتبط با محیط زیست (منابع و اکوسیستمهای طبیعی) پیچیدهتر خواهد بود و در نتیجه، ارزیابی آنها نیز مشکلتر میباشد. در این ارتباط، سیاستهای به ظاهر منطقی ممکن است در عمل، شدت تخریب محیط زیست را افزایش دهند. برای نمونه، در سال 1349 برای تامین علوفه مورد نیاز دام (واردات و کشت علوفه) و کاهش فشار بر مراتع، صندوق عمران مراتع راهاندازی گردید؛ اما سیاست افزایش تولید علوفه در عمل، موفقیت چندانی نداشت و در نهایت این صندوق با هدف حفظ مراتع، به واردات علوفه پرداخت. واردات علوفه نیز نه تنها به حفاظت مراتع کمکی نکرد بلکه با تامین کمبود علوفه دامداران در قشلاق، به افزایش تعداد دام و تخریب مراتع ییلاقی نیز انجامید. مساله اثرات معکوس نه تنها به دلیل سیاستهای غلط بلکه در اثر اجرای نادرست سیاستهای صحیح، نیز ایجاد میشود. برای نمونه، نحوه اجرای سیاست خروج دام از جنگل (اجرای کند، تعیین صلاحیتهای متعدد، ارائه زمین با قیمت پایین در ازاء حقوق عرفی دامداران و مانند اینها) در طی 5 برنامه پنجساله توسعه به گونهای بوده که دست کم در برخی مناطق مانند جنگل خیرود (حوزه 45 نوشهر) تعداد دامداران نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه افزایش یافته است. از این رو، لزوم ارزیابی اثرات اکولوژیک، اجتماعی، اقتصادی و فنی برنامهها و سیاستهای کلان منابع طبیعی پیش از اجرا، امروزه بیش از هر زمان دیگر، به اثبات رسیده است. در این چارچوب، نقد طرح موسوم به استراحت یا تنفس جنگل، شروع خوبی است تا ابعاد مختلف موضوع را روشن و راه را برای ارزیابی دقیق تر، هموار سازد.
پیشنهاد استراحت یا تنفس دهساله جنگلهای شمال کشور، چند سالی است که به عنوان راهی برای حفاظت از این جنگلها مطرح میشود. پیش فرض ضمنی این طرح، اینچنین است که برداشت چوب در چارچوب طرحهای جنگلداری باید همزمان با کنترل عوامل متعدد تخریب (چرای دام، برداشت چوب سوخت و سایر نیازهای چوبی روستاییان، قاچاق چوب و تصرف عرصهها) انجام میشد اما در عمل، کنترل این عوامل میسر نگردیده و لذا برداشت قانونی از جنگلهای شمال در چارچوب طرحهای جنگلداری به همراه برداشتهای عرفی و قاچاق، وضعیت را به جایی رسانده که برداشت از این جنگلها از ظرفیت تولید آنها بیشتر شده است. به همین جهت مدافعان طرح تنفس جنگلها بر این عقیدهاند که برای حفظ این جنگلها لازم است برداشت قانونی نیز متوقف شود. چنین پیش فرضی اگرچه منطقی به نظر میرسد ولی به دلیل اثرات معکوس، نه تنها سطح حفاظت از جنگلها را ارتقاء نخواهد داد بلکه به اتلاف منابع ملی و تشدید تخریب این جنگلها چه در بعد کمی و چه در بعد کیفی، منجر خواهد شد.
اگر تخریب جنگل را به مفهوم کمی آن، یعنی جنگلزدایی یا تبدیل جنگل به دیگر کاربریها در نظر بگیریم، چنین تخریبی طی دهههای گذشته، واقعیتی انکارناپدیر است. بررسی عکسهای هوایی دوره 50 ساله 1334 تا 1386 توسط سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور نشان میدهد که به طور متوسط سالانه 2867 هکتار از جنگلهای شمال ایران تخریب شده است. تخریبی که به اعتقاد نویسندگان، به هیچ روی قابل توجیه نیست و توقف آن باید اولویت اول سازمان جنگلها در این منطقه باشد. مشاهدات میدانی و بررسی تغییرات با استفاده از عکسهای هوایی نشان میدهد که مهمترین عامل تخریب کمی جنگل، تجاوز به اراضی جنگلی و تبدیل آن به کشاورزی، باغداری و ویلاسازی میباشد. در مقابل، برداشت چوب در چارچوب طرحهای جنگلداری نه تنها سبب تخریب نمیشود بلکه موجب اقتصادی شدن و توسعه طرحهای مدیریت جنگل یا طرحهای جنگلداری میگردد. توسعه طرحهای جنگلداری نیز علاوه بر تدقیق مرزها با توسعه موزائیک مدیریتی (بخش، سری و پارسل)، با تأمین امکانات حفاظتی و شبکه جاده همراه است که امکان هرگونه تجاوز به عرصه جنگل را به شدت کاهش داده و حفاظت و حکمرانی عرصه را افزایش میدهد. بر اساس آمارهای سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور در دوره 22 ساله 1379-1358، میزان تجاوز به عرصه جنگلهای فاقد طرح جنگلداری، 4/11 برابر عرصههای دارای طرحهای جنگلداری بوده است. به نظر میرسد که امروزه نقش طرحهای جنگلداری در حفاظت از عرصههای جنگلی در برابر تجاوز، به دلیل افزایش شدید قیمت زمین در دهه 80 و ابتدای دهه 90، بسیار پررنگتر شده باشد. از این رو، استراحت جنگل و یا کاهش برداشت به زیر حداقل برداشت اقتصادی، طرحهای جنگلداری را غیر اقتصادی و زمینه تعطیلی آنها را فراهم و مانع توسعه طرحها در جنگلهای فاقد طرح میگردد. اما طراحان استراحت جنگل، راه حلهایی چون پرداخت خسارت و کاهش تعهدات را برای حفظ طرحهای جنگلداری پیشنهاد مینمایند! با این حال، تامین پایدار بودجه این خسارتها و حفاظت متمرکز در سطح 1 میلیون هکتاری طرحهای فعلی، باتوجه به شرایط کشور عملا مشکل به نظر میرسد. لذا نگهداری طرحهای غیر اقتصادی، همانند نگه داشتن آتش در دست، مشکل خواهد بود و در نتیجه، اجرا و توسعه این طرحها متوقف خواهد شد. از این رو، طرح استراحت جنگل با از بین بردن موزاییک حفاظتی- مدیریتی و توقف توسعه طرحها و عدم ارائه الگوی غیر دولتی جایگزین، زمینه افزایش شدید تجاوز به عرصههای جنگلی را ایجاد خواهد نمود.
اما تخریب جنگل به مفهوم کیفی را نیز میتوان به مفهوم کاهش موجودی، سلامت، کیفیت و تنوع زیستی جنگل تعبیر نمود. اگرچه برخی مشاهدات موردی، کاهش موجودی جنگلهای شمال را نشان میدهد، ولی متوسط موجودی این جنگلها براساس طرح ملی آماربرداری سازمان جنگلها از 280 متر مکعب در هکتار در سال 1375 به 282 متر مکعب در هکتار در سال 1387 رسیده است.
براساس این آمار، تنوع گونههای درختی که خود شاخصی از تنوع زیستی این جنگلهاست نیز اغلب روندی افزایشی دارد. برهمین اساس، در حدود 70 درصد حجم درختان قطور، درجه کیفی خوب (1 و 2) داشته و 90 درصد حجم درختان کم قطر، نیز سالم است. آسیب دیدگی درختان نیز اغلب (84 درصد) منشا طبیعی (مانند پوسیدگی) دارد. به این ترتیب، در دوازده سال گذشته، اندکی بر موجودی این جنگلها افزوده شده و تقریبا کل رویش جنگل توسط بهرهبرداری قانونی و آبادیهای جنگلی و دامداران برداشت شده است. البته براساس آمار طرح جامع مقدماتی، در دهه 60 مجموع برداشت از این جنگلها بیش از رویش بوده است.
با این حال، با کاهش حدود 50 درصدی برداشت قانونی از جنگلها، کاهش حدود 20 درصدی تعداد دام و تغییر الگوی سوخت آبادیها و در نتیجه کاهش شدید مصرف هیزم در دهه 70 و 80، چنین نتیجهای قابل قبول به نظر میرسد. در هر صورت، بر اساس آخرین آمار از موجودی جنگلها، وضعیت شکننده کاهش موجودی، متوقف شده است. بنابراین باید بپرسیم که آیا ادامه روند کاهش برداشت از این جنگلها به صفر یا همان طرح استراحت جنگل میتواند وضعیت را بهبود ببخشد یا خیر؟ پاسخ به سه دلیل، منفی است.
1. سیاست کاهش برداشت قانونی در حقیقت سیاستی تدافعی است و به جای حل و فصل دو عامل عمده برداشت چوب از جنگل یعنی چوب سوخت آبادیها و دامداریهای داخل جنگل، به تغییر کم اهمیت ترین عامل به لحاظ حجم برداشت، یعنی برداشت قانونی در قالب طرحهای جنگلداری، متوسل شده است. اگرچه استفاده از این عامل تاکنون موثر بوده ولی به عنوان یک مُسکن، مانع از حل و فصل مسائل اصلی قلمداد میگردد.
2. به نظر میرسد که حذف برداشت فعلی (641 هزار متر مکعب در سال 92) نمیتواند تاثیر قابل ملاحظهای بر افزایش موجودی جنگل بگذارد زیرا به طور میانگین 40 درصد برداشت چوب از درختان بادافتاده و ریشه کن تامین میشود که تاثیری بر موجودی سرپای جنگل ندارد. به علاوه، با اجرای ماده 6 مصوبه بهینهسازی پایش، حفظ، بهرهبرداری و مدیریت جنگلهای کشور مصوب 1392 هیات دولت، سهم چوبهای شکسته، بادافتاده و ریشه کن در برداشت چوب به شدت افزایش خواهد یافت و بنابراین، تاثیرگذاری اجرای طرح استراحت در شرایط فعلی واقعاً ناچیز خواهد بود.
3. مشاهدات میدانی و محاسبات اقتصادی نشان میدهد که سطح فعلی برداشت، به حداقل اندازه اقتصادی طرحها رسیده و در نتیجه، کاهش بیشتر برداشت، طرحهای جنگلداری را زیان ده مینماید. این در حالی است که طرح استراحت هیچ برنامهای برای ارزیابی و اصلاح الگوی مدیریت فعلی و یا الگوی اقتصادی جایگزین و آزموده شدهای برای اجرا توسط مجریان محلی در قالب تعاونیها و یا توسط مجریان فعلی، ارائه نکرده است. وقتی این کار انجام نشده و دولت هم نمیتواند در شرایط فعلی مدیریت جایگزینی را در عرصه 1 میلیون هکتار، جاری نماید لذا خواه ناخواه این تجربه به شکست خواهد انجامید. براساس آمارهای سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور در دوره 33 ساله منتهی به سال 1384، میزان قاچاق چوب (قطع و حمل غیر مجاز) در عرصه جنگلهای فاقد طرح، 7/2 برابر حجم قاچاق در عرصه طرحهای جنگلداری بوده است. بنابراین، تعطیلی شبکه بهره برداری قانونی طرحهای جنگلداری که اشتغال 4700 نفر را مستقیماً پوشش میدهد قطعاً به ایجاد و گسترش سریع یک شبکه بهرهبرداری غیرقانونی کمک خواهد کرد. اگر به این روند، رشد صنایع چوب و در نتیجه افزایش مصرف چوب، به ویژه چوب پهن برگان و نیز مشکلات واردات (تحریم، نرخ ارز بالا، کمبود وارد کنندههای حرفهای و تشکیلات نظارتی، مشکل قرنطینه و مانند اینها) و کمبودهای یگان حفاظت نیز اضافه شود، اجرای طرح استراحت قطعا قاچاق چوب را به شکل فزایندهای گسترش خواهد داد. برای نمونه، در 4 سال گذشته (92-88)، مصرف صنایع تبدیل اولیه چوب کشور سالانه 15 درصد رشد پیدا نموده در حالیکه رشد واردات چوب خام (9 درصد) و تولید چوب جنگلهای شمال کشور (6 درصد) مجموعا 15درصد بوده است؛ در عوض رشد سالانه صنوبر کاریها در دهه 80، تنها 3/2 تا 3/3 درصد بوده و رشد منابع لیگنوسلولزی ناشی از منابع باغی و کشاورزی نیز باتوجه به روند تبدیل باغات و اراضی کشاورزی نمیتواند مثبت باشد. به این ترتیب، به نظر میرسد شکاف 30 درصدی عرضه و تقاضای چوب کشور در 4 ساله گذشته قطعا با افزایش قیمت و قاچاق چوب همراه خواهد شد. به این ترتیب، حذف برداشت چوب در چارچوب طرحهای جنگلداری به شکل فزایندهای به افزایش قاچاق چوب دامن خواهد زد و عملا نه تنها کمکی به کاهش برداشت نخواهد نمود بلکه دامنه تخریب جنگل را از حالت قانونی و قابل کنترل به حالت غیر قانونی و غیر قابل کنترل تبدیل خواهد کرد. به علاوه، چون برداشت قاچاق اغلب به برداشت بهترین پایهها معطوف است و بدون طرح و نظارت انجام میگیرد، لذا اثر تخریب کیفی آن به مراتب از برداشت در قالب طرحهای جنگلداری بیشتر خواهد بود. بنابراین علیرغم ایراداتی که در عملکرد اجرای طرحهای جنگلداری وجود داشته، اما به نظر میرسد اجرای طرح استراحت جنگل نیز نه تنها باعث کاهش تخریب کمی و کیفی جنگلها نخواهد شد بلکه با از بین بردن شبکه مدیریتی فعلی و تشدید قاچاق و تجاوز در عرصههای جنگلی، وضعیت را از آنچه هست بدتر خواهد نمود. نباید فراموش کرد که هنوز مرزبندی عرصههای جنگلی با احداث بنچ مارک تکمیل نشده و تنها نیمی از آنها در چارچوب طرحهای جنگلداری مدیریت میشوند و بنابراین، این جنگلها به شدت در مقابل تجاوز و قاچاق آسیب پذیرند. این در حالی است که حفاظت فیزیکی از عرصههای جنگلی انبوه، ناهموار و پرشیب عملا کار بسیار مشکلی بوده و به رغم برخی پیشرفتها (مانند تشکیل یگان حفاظت)، کمبودهای جدی در حوزه منابع انسانی، اعتباری، تجهیزاتی، حقوقی و اجرایی، توان حفاظتی سازمان را کاهش داده است. در مقابل، شبکه فاسد زمین خوار با پرواز قیمت زمین در دهه گذشته، روز به روز قدرتمندتر شده و حیات این جنگلها را تهدید میکند. شگفتا! که چگونه میتوان در چنین شرایطی چشم بر واقعیتها بست و به جای تثبیت مرز عرصههای جنگلی، تقویت و توسعه طرحهای جنگلداری و یگانهای حفاظتی، با حذف اندک برداشت قانونی، شبکه حفاظتی- مدیریتی این جنگلها را تضعیف، دستاوردهای علمی، فنی و اجرایی نیم قرن گذشته را نابود و به اسم حفاظت، بر اندک جنگلهای باقی مانده، چوب حراج زد؟!
*اعضای هیات علمی دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه تهران